RSS
خانه شناسنامه پست الکترونیک مدیریت وبلاگ من موضوعات وبلاگ من اشتراک در خبرنامه
لوگوی وبلاگ من لینک دوستان من مسافر اگر چشمان من دریاست توی فانوس شبهایش اوقات شرعی مطالب بایگانی شده تابستان 1385 بهار 1385 زمستان 1384 آهنگ وبلاگ من وضعیت من در یاهو یــــاهـو |
مژده ای دل....
نویسنده: شکوفه(شنبه 84/12/27 ساعت 3:4 عصر) سلام !وسال نوهمگی مبارک ... امیدوارم سالی پرباروبهترازهمیشه ایام داشته باشید. این سال هم با همه خوبی ها وبدیهاش گذشت. برای منکه سال خیلی بدی بود اما بهرحال گذشت وفقط خاطراتش را بجا گذاشت. خاطراتی تلخ وشیرین. که البته طعم تلخیهاش تا همیشه ایام با منه. دلم می خواد سال جدید سالی باشه که همه بدیها وزشتیهای به جا مونده را ازبین ببره. هیچ وقت یادم نمیره لحظه تحویل سال نو پارسال رو.آرزو کردم سال خوبی برایم باشه که .... تلخ تر اززهربرایم گذشت. اما بازم میگم خدایا شکربرای هرچیزی که خواستی وبرایم مقدرکردی.به داده ونداده ات شکر. از2فروردین 84 تا الان عین برگ معلق بین زمین وهوا موندم.منتظر یک نسیمم که بوزه وازاین بلاتکلیفی نجاتم بده..موقع تحویل سال برای همه دعا کنید.امیدوارم که همه به آرزوهاشون برسند(آمین...!). منو هم فراموش نکنید وبرای اومدن اون نسیم دعا کنید.
عشق یعنی سوز نی ، آه شبان عشق یعنی معنی رنگین کمان عشق یعنی شاعری دل سوخته عشق یعنی آتشی افروخته عشق یعنی با گلی گفتن سخن عشق یعنی خون لاله بر چمن عشق یعنی شعله بر خرمن زدن عشق یعنی رسم دل بر هم زدن عشق یعنی یک تیمّم، یک نماز عشق یعنی عالمی راز و نیاز
شب که آرام ترازپلک تو را می بندم...
نویسنده: شکوفه(یکشنبه 84/12/21 ساعت 7:47 عصر)
سلام! امروز هم مثل همه روزها ویکنواخت تراز قبل گذشت. کاش این روزها که همه می گن بوی عید میدهد بگذرد. مثل یک چشم برهم زدن. ای کاش هیچ عیدی نبود.خیلی سخته که در هرعیدی ازهمیشه غمگین تر باشی.واقعا سخته.اونم وقتی که مجبوری برای خوشامد بقیه خودتو سرحال ترازهمیشه ایام نشون بدی. کاش این ایام رومی شداززندگی آدمها حذف کرد. دورش رو قلم گرفت اما حیف... . تو هنوزمهمون این خونه حقیرم نشدی. کاش می اومدی ....منتظرتم....!
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست «محمدعلی بهمنی»
می توانیم به ساحل برسیم........!
نویسنده: شکوفه(شنبه 84/12/20 ساعت 8:53 عصر)
اندهت را با من قسمت کن شادیت را با خاک ، و غرورت را با جوی نحیفی که میان سنگستان مثل گنجشکی پر می زند و می گذرد .... اسب لخت غفلت در مرتع اندیشه ما بسیار است...شترهای سفید صبر در واحه تنهایی .... می توانیم به ساحل برسیم و از آنجا ناگهان با هزاران قایق به جزیره های تازه برون جسته مرجان حمله ور گردیم تو غمت را با من قسمت کن علف سبز چشمانت را با خاک تا مداد من در سبخ زار کویر کاغذ باغی از شعر برانگیزد تا از این ورطه بی ایمانی بیشه ای انبوه از خنجر برخیزد....! منوچهر آتشی
سلامی دوباره...
نویسنده: شکوفه(جمعه 84/12/19 ساعت 2:10 صبح)
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟...
نویسنده: شکوفه(پنج شنبه 84/12/18 ساعت 11:4 عصر)
سلام به همه دوستان! بالاخره بعد ازمدتها منم وبلاگ زدم. خیلی وقت بود قصد چنین کاری روداشتم اما فرصتش پیش نمی اومد. تا بالاخره چند شب پیش با کمک دوستام اینکاررو به سرانجام رسوندم وامیدوارم که این شروع موفقیت آمیزی باشه برای سرفصلهای تازه. مطمئنا در شروع شاید اشکالاتی رو داشته باشه که امیدوارم با کمک عزیزان رفع بشه و دوست دارم که همیشه ازنظرات زیبایتان بهره مند شوم.دوست دارم اینجا مکانی برام فراهم بشه تا بتونم راحت حرفهای ناگفته ام روبگم. حرفهایی که همیشه روی دل آدم سنگینی میکند....تا بعد... تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
و تکرار می شد ....
نویسنده: شکوفه(سه شنبه 84/12/16 ساعت 1:18 صبح)
چیده بودم
غزل روی تنهایی آوار می شد
|