سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تکراریک حکایت.... - حرفهایم برای تو
  •  RSS 
  • خانه
  • شناسنامه
  • پست الکترونیک
  • مدیریت وبلاگ من

  • موضوعات وبلاگ من

  • اشتراک در خبرنامه

     


  • لوگوی وبلاگ من
    تکراریک حکایت.... - حرفهایم برای تو

  • لینک دوستان من



    مسافر
    اگر چشمان من دریاست توی فانوس شبهایش

  • اوقات شرعی


  • مطالب بایگانی شده
    تابستان 1385
    بهار 1385
    زمستان 1384

  • آهنگ وبلاگ من


  • وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
  • تکراریک حکایت....

    نویسنده: شکوفه(چهارشنبه 85/1/23 ساعت 9:9 عصر)

    سلام می بخشید که چندروزی دیرآپ کردم.اما مسائل ومشکلات گاهی مواقع اونقدرآدم رودوره می کنند که حتی آدم ازخودش هم غافل میشه.ووقتی گوش به دردددل بقیه میکنی غم خودت یادت میره.وبرای سهمی که ازغمهابردی بازم خداروشاکری .چندروزپیش توی دفتریک آگهی گمشده آوردنددرموردفراریک دخترازخونه.برای اولین باربود که بااین جورمواردبرخورد نزدیک پیدا میکردم.با یک خانواده نگران،بارگهای بیرون زده برادری که باخودش می گفت مگه پیداش نشه....! باپدری که می گفتند بیماری اعصاب گرفته وتوخونه بستری شده وبا عکس دخترجوان وزیبایی که برای فرارازتقدیری که نمی خواست وبرایش رقم زده بودندهمه چیزرا به جان خریده ورفته بود.اونهم درشهری کوچک که این کارجرمی است نابخشودنی .دلم واسش سوخت اما نمی دونم ما چرا مواقعی که بایدحرف بزنیم وسرنوشت وآینده ما درگروهمون حرفهاست ازهمیشه ساکت تروخاموش تریم ووقتی که دیگه برای خیلی چیزها دیرشده فریاد میکنیم.... ماخودمون بادست خودمون تقدیروسرنوشتمان رارقم می زنیم وخیلی وقتها خواسته یا ناخواسته باچشمانی به ظاهربازوبینا خودمون روتوی چاه مشکلات غرق میکنیم.نه که بخواهم ازکسی انتقاد کنم من به سهم خودم ازاین اشتباهات زیاد داشته ام.اما سؤال من اینه که چرا باید اینطور بشه؟؟؟؟ اون دختربیچاره وقتی پیدا بشه که دیگه فرصت جبران بهش نمی دهند.هرچند که همه مطمئن هستند جایش امن است ودخترپاکی است.اما اون برای فرارازمردی که نمی خواست عجولانه مرتکب اشتباهی بزرگ شد.این چندروزه فکرم پیش اونه.اینکه کجاست؟زنده است یا نه؟ اون با این کارش آینده اش روخراب ترازقبل کرد.ازاین موارددراطراف ما کم نیستند.کاش فرهنگ جامعه وشهرهای ما این اجازه را می داد که فرصتی برای نه گفتن داشته باشیم.فرصتی برای تصمیم درمورد آینده وسرنوشتمان.ای کاش توی فرهنگ ما این مسئله جابیفته که برای هرپیشنهادی همیشه 2راه وجوددارد.اونم رد یا قبول اون پیشنهاده.کاش برای هردوفرصتی داشتیم....برای اون دختردعامیکنم که زودتربرگرده وامیدوارم خانواده اش شرایطش رودرک کنند وبفهمندکه مقصراصلی خودشونندودنبال مقصرنگردند....خدایا به همه ماقدرت تصمیم گیری درست بده. کاری کن که همیشه بهترینها روانتخاب کنیم.صلاح ماروتومی دونی پس ماروبرای انتخاب اونچه که به صلاح ماست راهنمایی کن.ونگذاربایک تصمیم عجولانه زندگی خودمون وخانواده هامون روبرای همیشه نابود کنیم.........

    می بخشید این سری من دل پُری داشتم وسرتون رودرد آوردم .به بزرگی خودتون بخشید............تا بعد

    Image hosting by TinyPic



    نظرات دیگران ( )